تأليفاتنقد نامهنقد نامه 3

معماری امروز و مرگ بادبادک‌ها

معماری امروز و مرگ بادبادک‌ها

معماری امروز و مرگ بادبادک‌ها

سلمی شفائی

تقدیر شده جایزه ملی نقد معمای ایران


 

نقد نامه معماری امروز و مرگ بادبادک‌ها

آن روزها، باد که می آمد، در را می گشودم و  در چشم تماشاگر خدا از کنار خورشیدی که همیشه بالای سر بام ما بود و  در میان عطر گل های باغچه به حیاط می آمد، آرام  و آهسته، آن طور که گزندی بر بال های نازک کاغذی باد بادکم نخورد، او را با خود به بیرون از خانه می آوردم.

باد بادکی که شب ها از شیشه ی مسدود پنجره ی اتاقم ، تنهایی ماه را لمس می کرد…

به کوچه می رفتم، آن جا که نه ماشین بود، نه آدم و نه بنا

آنجا که در نگاه من سرچشمه ی رویش بود…

جایی که گمنامی نمناک علف حس می شد و آبی پاک آسمان

کاج های بلند، زاغ های سیاه، آن جا که بادبادک می خواست…

 

بادبادک هرچه بالاتر می رفت سنگین تر می شد، در مصاحبت آفتاب وسعت می یافت .گویی دانایی در رگ هایش ریشه می دواند، حسی که در سال های درس و قلم و کتاب نیافتم و من نگران دوری او ،از خود.سال ها گذشت بزرگ شدم و دنیایم از بادبادک دورتر ، تهی بودگی ملال آوری را حس می نمودم. از خانه ی ما نیز آفتاب رخت بربست جایش نمای قیرگونی همسایه هویدا شد، جایی برای تنفس ما نمانده بود چه برسد به بادبادک که سرشار بود از انشعاب طبیعت.

ادامه مطلب
نشریه معماری و شهرسازی ایران شماره 15 (1)

پرنده ها هم معمارنه مینگرند

سال هاست دیگر پردنده ای به بنا انس نمی گیرد، گویی آن ها هم معمارانه می نگرند…

کفش هایم دیگر از لفظ زمین خاطره نداشت و پشت دیوار خانه ی ما تنها خواب سنگین زندگانی حس می شد.

خبری از باد، شاخه ی پیچک رقصان ، بوی نان گندم و آواز قطرات باران بر قلب ناودان نبود.

ما ماندیم و خاطره ی جرثقیل هایی که بی تنفس آسمان، زمین ،باد و خاک را می بلعند.

اتاقم به ناگاه کدر شد و در تاریکی ژرف زندگی بابادکم به فراموشی سپرده شد.

 

 

دریافت متن کامل نقد نامه

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش + سیزده =

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا