آثار معماری ایراناحسان حاجی رسولی هااصفهانالهه حاج داییبازسازی شدهپروژه بر اساس جوایزپروژه بر اساس موقعیت مکانیپروژه ها براساس وضعیتجایزه معمارجایزه معمار سال 1395دفاترکاربریگروه طراحی فضا، رویداد، شهرمحمد عربمراکز مسکونیمعمارانمینا معین الدینیویلا

مهمانخانه قائلی | گروه طراحی فضا، رویداد، شهر

مهمانخانه قائلی
معمار: گروه طراحی فضا، رویداد، شهر (
محمد عرب، احسان حاجی رسولی ها، مینا معین الدینی )

موقعیت : ایران،اصفهان، خیابان سنبلستان
وضعیت : بازسازی شده
مساحت زمین: ۱۶۰ مترمربع
مساحت ساخته شده: ۱۹۰ مترمربع
کاربری : مسکونی
تاریخ:۱۳۹۴-۱۳۹۶
معماران مسئول: محمد عرب، احسان حاجی رسولی ها، مینا معین الدینی
همکاران طراحی
: الهه حاج دایی، میلاد علیدوستی
کارفرما:: خانواده قائلی
نظارت: گروه طراحی فضا، رویداد، شهر
مدیر اجرایی: استاد آقابابایی
تیم اجرایی: همایون جوانبخت
عکاس: احسان حاجی رسولی ها
جایزه: رتبه اول جایزه معمار در بخش بازسازی، سال ۱۳۹۵


 

مهمانخانه قائلی
مهمانخانه قائلی

درباره پروژه مهمانخانه قائلی

 

مهمان

برگزاری جشن یا مهمانی در خانه کوچکِ خانواده ای در اصفهان را در نظر بیاورید. خانه ای کوچک اما موقر با حیاطی گشوده به آسمان که خانواده ای کوچک اوقات خود را در آن به خوشی و آرامی سپری می کنند و پذیرای گرم مسافرانی خواهند بود که بعد از ورود به خانه ایشان، “مهمان” خوانده می شوند. همه چیز به آراستگی برپاست و همه در کارند تا مهمانان بیایند. نزد خانواده اصفهانی ما، مهمان را شأنی عظیم است، او را حبیب خدا می خوانند و قرار است ایام کوتاهی را نزد ما بگذراند؛ در تجربه مهمانی که به مبارکی حضور او برپا شده شرکت کند و خاطری خوش با خود به یادگار داشته باشد. از طعام و شراب و سفره های همه رنگ و جنب و جوش میزبان که لحظه ای آرام نمی نشیند مگر مهمان را در آرامی ببیند. مهمانان این خانه همچون اعضای موقت خانواده ما هستند. اعضایی که با هم و نه فقط در کنار هم، سازندگان مشترک تجربه “بودن” هستند. خانواده اصفهانی ما “مهمان نوازی” را فضیلتی نیک می پندارد؛ چون خوشی خویش را در خوشی دیگری می یابد.

 

خانه

هنگام مواجهه ما، از خانه مخروبه ای افسرده بیشتر باقی نمانده بود. خانه در محله ای تاریخی و در میانه کوچه تنگی قرار داشت که امکان عبور ماشین در آن نبود. عجیب بود چگونه این کوچه خوش طمع از دست ویرانی های افسار گسیخته زمان ما جان سالم به در برده بود. درب خانه در زیر ساباط و پنجره ای از بالا نظاره گرِ کوچه بود. خانواده قائلی، پدر و دو پسر، این مخروبه را به پیشنهاد دوست خیر خواهی و به قیمت بسیار ناچیزی خریده بودند. به امید اینکه روزگاری با تخریب و نوسازی، هم سرمایه ای برای آینده فرزندان فراهم آورد و هم مکانی برای پذیرایی مهمانانی باشد که از دیگر شهر ها و شهرستان ها می آمدند و چند روزی مهمان خانواده قائلی بودند. اما به لطف کوچه و همسایگانی که هنوز سرمایه های تاریخی خود را به باد نداده بودند، امکان تخریب و نوسازی نه تنها سودی نداشت بلکه همین مساحت اندک را به واسطه تعریض گذر و عقب نشینی و هزار و یک داستانِ شهرداری و آتش نشانی و … از دست می داد.

ادامه مطلب
وجود یک جریان پرقدرت در بازار مسکن

 

مهمانخانه

مهمانخانه قائلی از دو بخش در جهت شرقی- غربی تشکیل شده بود که توسط حیاطی در مرکز از یکدیگر جدا می شدند. دو طبقه در بخش غربی و یک طبقه در بخش شرقی. چهار اتاق خانه در بخش بلندتر بر روی هم قرار داشتند و دسترسی به آنها بعد از حیاط از طریق راهرو و پله ای مستقیم به طبقه بالا میسر   می شد. ویژگی قابل تأمل اتاق ها، دیوار و دری بود که در میانه آنها قرار داشت و این امکان را فراهم می کرد که با گشودن درها هر دو اتاق تبدیل به فضایی پیوسته و وسیع تر گردد. در ادبیات معماری ایرانی، اتاق های بزرگ، به اصطلاح پنج دری هایی بودند که قابلیت تبدیل به اتاق های سه دری و دو دری کوچکتر را داشتند و بالعکس. به طور کلی وضعیت اتاق ها و بخش غربی خانه بد نبود. هندسه و الگو های فضایی چشم گیری داشت و رد پای تاریخ به خوبی در آن نمایان بود. اما جایی برای جمع شدن و گرد آمدن مهمانان به دور یکدیگر نداشت.

 

در بخش شرقی مهمانخانه قائلی، اثر مداخلات ساکنین قبلی خانه بسیار متفاوت بود. چیزی که معلوم بود در سال های دهه شصت شمسی، بخش شرقی ساختمان دچار تحول و نوسازی شده بود که حاصل آن به شکل نامناسبی به بخش روبرویی دهن کجی می کرد. دو اتاق بی تناسب یکی بزرگتر و دیگری کوچکتر و آشپزخانه ای در انتها. این اختلاف چنان عظیم بود که گویی این دو متعلق به یک خانه نبودند. آشپزخانه که در انتهای تاریکِ خانه قرار گرفته بود، سقفی فرو ریخته داشت.  به لطف این خرابی روزنی فراهم آمده بود که امکان ورود نور و هوای تازه را به داخل خانه می داد. چنین اندیشیدیم که با جابجایی آشپزخانه و کنار کشیدن آن از گشودگی سقف، خرابی سقف تبدیل به موهبتی می گردد که امکان تبدیل آن به حیاطی کوچک در کنار آشپزخانه را پدید می آورد. حالا فضایی داشتیم که در میان دو حیاط بود و بهترین مکان برای جمع شدن مهمانان به دور هم و پذیرایی از ایشان، بِسان ایوان های قدیم بود. یک رو به حیاط اصلی و روی دیگر به حیاط کوچکی که حاصل خرابی سقف و هدیه زمان بود. آشپزخانه هم دسترسی آسان به فضای پذیرایی جمعی داشت و علاوه بر این از نور طبیعی و هوای مطبوع نیز برخوردار شده بود.

ادامه مطلب
پروژه‌ی مسکونی حس سیزدهم | مهندسین مشاور زما

 

جبهه شرقی که بار دیگر در حال پوست اندازی بود، بامی تخت و یکدست داشت که خیال خوابیدن بر بام خنکِ شب های تابستان و چشم دوختن بر درخشش ستارگان را در ذهن می آورد و حالا گشایشی که در مرکز آن به واسطه حیاط کوچک ایجاد شده بود، او را از خطر فراموشی نجات  می داد. ساکنین قبلی خانه ما کمی نسبت به بام بی مهری نشان داده و دسترسی مستقیم و استفادة جمعی را از او محروم کرده بودند. راه حل برقراری ارتباطی میان دو بخش خانه بود به نحوی که با ایجاد پلی در طبقه دوم و در ادامه حرکت پله، بام تبدیل به فضایی با شخصیت می گردید و می توانست همچون حیاطی دیگر مورد استفاده قرار گیرد. همچنین در زیر پل، امکان ایجاد فضایی سایه دار و گشوده رو به حیاط طبقه همکف میسر شد که مسیرِ هشتی تا اتاق ها را کیفیتی متنوع می بخشید. دو اتاق کوچکی که بر روی کوچه و در کنار بام قرار داشتند، حالا در مقابل از حیاط و منظره ای در خور برخوردار شده بودند. با اختصاص یکی از این اتاق ها به آشپزخانه ای کوچک و بخش خدماتی خانه،”می توانستیم از مهمانان بر روی بام به صرف شربت و تماشای آسمان پذیرایی کنیم.”

ادامه مطلب
ساختمان مسکونی گوشواه ها |دفتر معماری رضا حبیب زاده

 

کم کم مهمانخانه قائلی آماده پذیرایی از مهمانان می شد. هشتی برانگیزنده حسِ کنجکاوی شده بود و در پس آن، حیاط ها آراسته به سبزی درختان و حوض آب در انتظارِ بازتاب چهره ماه رویان. اتاق ها فراهم آورنده خلوت و ایوان تبدیل به محل رویارویی و آشنایی و با همی گشته بود. دیوارهای سراسر سفید، مرزها را کمرنگ تر می کرد و خانه ما را بسیار دلباز تر از آنچه در عدد بود، می نمود. بوی نمِ خاکی که از آجر فرش ها عصر هنگام بلند می شد، آدم را به اعماق هزاران ساله اش فرو می بُرد و دو قوس دیوار های حیاط، یادگاری باشکوه از ایام تلخ و شیرینی بود که بر خانة ما گذشته بود. خانة پیر ما حالا رنگی از نشاط جوانی بر چهره داشت، در سکوت درون لبخند می زد و چشم انتظار به در دوخته بود.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 + هشت =

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا