قلبی در سرانگشتان شهر
نقدی بر مجتمع تجاری سیتی سنتر اصفهان
نگین بنی عامریان
تقدیر شده جایزه ملی نقد معمای ایران
پشت صحنه قلبی در سرانگشتان شهر
جریانی هست، در هر شهری، که شبیه به یک موج، سوارش میشوی، در تاکسی را محکم میبندی، پایت را روی پدال گاز فشار میدهی، خودش دستت را میگیرد، میبرد آنجا که باید. آنجا که قصهها بر آن گذشته یا آنجا که قصهای تازه در حال متولد شدن است. شهر، خود دستش را رو میکند که چه چیزی است، آیا اصلاً چیزی هست؟
اصفهان چیزیست. چیزی بوده است. جریانی است چندین هزار کیلوواتی از تلِ تاریخ و حافظه و خاطره. از تلنبار قصهها و فضاها، گفتهشدهها و کشفنشدهها، تکراریها، اسطورهایها، مدرنها و فرامدرنها، ساختارمندها و بیقاعدهها. تداخل زمانی و مکانی این قصهها و فضاهاست که اصفهان امروز را میسازد. اما چیزبودگی اصفهان تاریخی سخت متفاوت است از چیزی که اصفهان معاصر امروز هست. توسعه اصفهان بر مدار گسترش چهارباغگونه و میل شاه عباس نچرخیده است و چندین قرن پس از او اصفهان پوست انداخته و لایههای جدیدی از اصفهاننشینی را آشکار میکند. شهرکها و شهرهای جدید اقماری، مراکز خرید و تفریح پراکنده در اطراف شهر، گونه جدیدی از گسترش خودرو محور اصفهان را نمایان میکنند که نشان از ظهور جامعهای جدید و اصفهانی نو دارند. اما آیا لزوماً هر شیوه جدیدی از زندگی به معنای پیشرفت و بهتر و باکیفیتتر شدن آن است؟!