تأليفاتمعماریمقالات

هویت ملی و معماری ایرانی

هویت ملی و معماری ایرانی
مرتضی میرغلامی

معمولا شاهدیم که معماری ایرانی با حیاط های درونگرای خانه های یزد و یا گنبد های آبی مساجد اصفهان معرفی می شود حال آنکه این نوع خاص معماری مختص محدوده ای مشخص یعنی بخش مرکزی و اقلیم گرم و خشک ایران است. به هر حال چون معماری در آن واحد هم یک ماوا(shelter) و هم یک نشانه فرهنگی است باید به مجموعه ای از نیازها که هویت فرهنگی نیز یکی از (نه همه) آنهاست پاسخ گوید. حال تلاشهایی که برای تعریف معماری ایرانی و اصول مختص آن انجام شده را می توان از این دو دریچه دید. گروهی به مصالح و فرمها و هندسه و ریتم اشاره می کنند و گروهی به نور و شفافیت و سبکی و حیاط-ت و طبیعت. برخی دین را عامل هویت بخش به معماری ایرانی می دانند و برخی نقش اقلیم را پررنگ می کنند.

مرحوم پیرنیا و غلامحسین یوسفی به عنوان مثال بیشتر به نوعی گونه شناسی فرمی و ریخت شناسی معماری ایرانی می پردازند. البته سبک بندی پیرنیا (سبک خراسانی، رازی، آذری، اصفهانی) از این نظر جالب است که به این تفاوتهای جغرافیایی-فرهنگی کمی حساسیت نشان می دهد. برخی چون هانری کربن و استیرلن به نقش سنت و معنی در معماری تاکید می کنند و گروهی چون نادر اردلان و بختیار در کتاب حس وحدت به بازخوانی معماری ایرانی از دید صوفیانه و سمبولها می پردازند. متشابها فلامکی در کتاب شکل گیری معماری در تجارب ایران و غرب دیدگاه عرفانی عطار و هفت شهر عشق او را ملاک بازخوانی معماری قرار داده است؛ اما اگر معماری ایرانی دارای یک زنجیره واحدی است که علیرغم پراکنش آن در اقصی نقاط این سرزمین با اقلیم ها و رسم و رسومات مختلف و در محیطی مملو از جنگها و ناپایدار های سیاسی و بده بستان های فرهنگی با اقوام مختلف، به آن هویتی واحد می بخشد باید چیزی نیز باشد که این موزاییک رنگارنگ (جامعه ایرانی) را هویتی واحد ببخشد و گرنه باید در وجود چیزی به عنوان معماری ایرانی شک کرد.

ادامه مطلب
فصلنامه مسکن و محیط روستا شماره 133

سوال مشکل تری که می توان اینجا مطرح کرد آنست که چون اصولا آنچه که امروز به عنوان میراث معماری ایرانی به ما رسیده محصول دوره های ثبات اجتماعی است که در آن با دستور حکومتها و شاهان قدرتمندی که هر یک از نژاد و قبیله مختلفی بوده اند بنایی ساخته می شده چگونه ممکن است در چنین شرایطی، ماحصل این فرایند تحمیلی از بالا به پایین همه و همه یک زبان و الگو که امروزه از آن به عنوان اصول معماری ایرانی یاد می کنیم را به کار گرفته باشند.به عبارتی در درون این معماری می توان مکاتب مختلف معماری را نیز متصور شد که هر کدام نیازمند تحقیقات سیستماتیک و جداگانه است. بعلاوه در کنار معماری رسمی همواره معماری بومی و محلی هم وجود داشته که نیازمند مطالعه است. مرکز مطالعات دانش بومی ایران و کارهای انسان شناسانی چون دکتر مرتضی فرهادی از کارهای پیشرو در این زمینه است. مقصود اینکه فهم هویت ایرانی در معماری به جای خوانشی سیاسی و رسمی بهتر است از مسیر خوانشی فرهنگی بومی اتفاق بیافتد.

ما بر ایده های وارد اتی و مدرنیسم خشک غربی خرده می گیریم و در فراق خانه و اقلیم ایرانی (در معنای شایگانیش) غبطه می خوریم اما هنوز به اجماعی در مورد تعریف این هویت ایرانی و آنچه معماری ایرانی را متمایز از سایر معماری ها می کند نرسیده ایم ( آیا لزومی دارد که برسیم؟ .به علاوه در حالیکه جهانی شدن (Globalization)و فرایند یکنواخت سازی شهرها و هویت ها خود باعث اهمیت بیشتر هویتهای محلی و مقاومت آنها در برابر این نیروی استیلاطلب (Hegemonic) می گردد، ماحصل این برخوردها ظهور نوعی هویت بینابینی و دورگه Hybridنیز هست. در وصف معماری ایرانی و حیاط خانه های ایرانی حرف و حدیث زیاد گفته شده اما اینکه چطور بحث “معماری هویت ایرانی” به “هویت معماری ایرانی” مرتبط است موضوعی است که امیدوارم در غالب بحثهای این چنینی روشن تر و غنی تر گردند.

ادامه مطلب
نشریه علمی پژوهشی باغ نظر شماره 45 اسفند 1395

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 + پانزده =

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا